تابلو آرزوها

ساخت وبلاگ

گوشیمو زدن. برای راننده‌ای که اسمشو نمیدونم اما سالهاست میشناسم تعریف کردم. گفت: "اون دیگه چه خارک*ته‌‌ای بوده که از تو زده..." خندم گرفت، فک کرده چقدر خفنم... سخت بیمارم و تنهایی دارم از پسش بر میام، اصلا حال خوبی ندارم. محل کارمو عوض کردم، شرکت جدید بهم ناهار میدن و فقط بخاطر این میرم سر کار. کمتر از یک ماه دیگه اختبار دارم. حالم بده و فکر می‌کنم...

تابلو آرزوها...
ما را در سایت تابلو آرزوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 32 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 1:46

دیشب خونه خالم بودم، فکر کردم خوب شدم. دمنوش و مایعات پشت هم... ظهر راه افتادم و غروب رسیدم خونه زنم. ناهار و شام رو بکی کرد خامه عسل آورد یه لیوان چای هم بعدش. الان که ساعت از یک شب گذشته حس میکنم دردم خیلییی بیشتر شده. اینا به درک، خونه‌ش سردههههه. رو تخت خروپفش نذاشت کپه مرگمو بذارم؛ حتی یک دقیقه...

تابلو آرزوها...
ما را در سایت تابلو آرزوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 33 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 1:46

دومی رو هم زاییده

ای خاک عالم بر سر تو احمق که یازده سال توو انتظار سوختی بخاطر یه بیلیاقت، یه لاشی، هرزه، دروغگو، نکبت، خائن، لجن، حرومزاده، مادر ج، بیشعور، بیفرهنگ، گدا، غربتی، گرگ، ظالم...

مادرم راست میگه، "پسره‌ی احمق" ، البته درست‌ترش اینه:

"احمق‌ترین پسر"

تابلو آرزوها...
ما را در سایت تابلو آرزوها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmilad2barea بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 1:46